English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 243 (698 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
contemporize U هم زمان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
click U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicked U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicks U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
speed U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeding U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeds U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
compile U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clocks U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
schedule U زمان بندی کردن
scheduled U زمان بندی کردن
schedules U زمان بندی کردن
timing U زمان عمل کردن
timing U تنظیم زمان عمل کردن موتور
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
add time U زمان جمع کردن
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
time slicing U قطعه کردن زمان
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
put on one's thinking cap <idiom> U زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to scrape up [money] U چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
waste time U تلف کردن زمان
lose time U تلف کردن زمان
Other Matches
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
zeitgeist U زمان
periods U زمان
termed U زمان
contemporaneous U هم زمان
clocks U زمان ها
timepiece U زمان
period U زمان
time-piece U زمان
term U زمان
thence U از ان زمان
away U از ان زمان
thitherto U تا ان زمان
date U زمان
dates U زمان
synchronous U هم زمان
synchrone U هم زمان
yet U تا ان زمان
whene'er U هر زمان
cotemporaneous U هم زمان
coinstantaneous U هم زمان
simultaneously U در یک زمان
time of blowing U زمان دم
terming U زمان
time consuming U زمان بر
timed U زمان
time U زمان
time-consuming U زمان بر
stroked U زمان
stroke U زمان
tempo U زمان
tempos U زمان
strokes U زمان
stroking U زمان
cycle time U زمان
times U زمان
clock U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
idle period U زمان توقف
clock U زمان سنج
the past tense U زمان گذشته
hour meter U زمان شمار
clocks U زمان سنج
wait time U زمان انتظار
setting time U زمان گیرش
coking time U زمان کک سازی
waiting time U زمان انتظار
kill time U زمان کشندگی
idle time U زمان بی باری
scheduling U زمان بندی
compilation time U زمان کامپایل
lost time U زمان مفقوده
period of concentration U زمان تمرکز
dilation of time U انبساط زمان
retention time U زمان بازداری
dilation of time U اتساع زمان
time lags U زمان مرده
scheduler U زمان بند
compile time U زمان کامپایل
in the length of time <adv.> U در طول زمان
man and boy U از زمان بچگی
the preterite tense U زمان گذشته
in process of time U بمرور زمان
scheduling queue U صف زمان بندی
lost time U زمان گمگشته
the secular bird U فرید زمان
time lags U زمان تاخیر
time lag U زمان مرده
setup time U زمان برپایی
coking period U زمان کک سازی
fuze setting U زمان ماسوره
prescription U مرور زمان
clk U زمان سنج
maximum duration U زمان حداکثر
turnaround time U زمان گردش
turnaround time U زمان برگشت
fusing time U زمان ذوب
civil time U زمان عرفی
prescriptions U مرور زمان
mean time U زمان متوسط
incidentals time U زمان اتفاقی
incidentals time U زمان ضمنی
load time U زمان بارکردن
loading time U زمان بارگیری
spaces U زمان کوتاه
clocked U با سنجش زمان
decay time U زمان اضمحلال
decay time U زمان تباهی
response time U زمان واکنش
kill time U زمان خطر
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
response time U زمان پاسخ
space U زمان کوتاه
ephemeris time U زمان نجومی
timeline U محور زمان
inactive time U زمان غیرفعال
response time U زمان واگنش
connect time U زمان اتصال
executes U زمان اجرا
running time U زمان رانش
run time U زمان اجرا
time consuming U زمان طلب
time lag U زمان تاخیر
pt U زمان گذشته
attack timing U زمان بندی تک
time-consuming U زمان طلب
peace time U زمان صلح
peace time U در زمان صلح
languages U در زمان اجرا
searching time U زمان جستجو
greenwich time U زمان گرینیچ
timer U زمان سنج
seek time U زمان پیگرد
seek time U زمان پیگردی
microcycle U واحد زمان
cycle time U زمان سیکل
executing U زمان اجرا
makeup time U زمان جبران
cutting time U زمان اصلی
cutting time U زمان برش
present U زمان حال
real time U زمان حقیقی
executed U زمان اجرا
presented U زمان حال
presenting U زمان حال
execute U زمان اجرا
cycle time U زمان تناوب
presents U زمان حال
cycle time U زمان دوره
delay allowance U زمان تقسیم
delay time U زمان تاخیر
variable time U زمان متغیر
timer U زمان گیر
timer U زمان بند
language U در زمان اجرا
miscellaneous time U زمان متفرقه
hereunto U تا این زمان
zeitgeist U روح زمان
dead time U زمان گمگشته
cooling period U زمان انتظار
development time U زمان توسعه
holding time U زمان نگهداری
system time U زمان سیستم
past tense U زمان گذشته
yesterday U زمان گذشته
local time U زمان محلی
rise time U زمان خیز
fourth dimension U بعد زمان
testing time U زمان ازمایش
vicissitudes of time U انقلابات زمان
the fullness of time U زمان کامل
correlation time U زمان همبستگی
fire time U زمان انفجار
timers U زمان سنج
passtime U زمان گذارستون
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1time is prceious it has great
1Arousing
1pedal pamping
1construed
3service times
3service times
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com